loading...

مجله تفریحی سرگرمی دلفان

مهارت‌های ارتباطی

Saman سه شنبه 23 اردیبهشت 1399

امروزه، روش‌های ارتباطی متعددی برای تماس یا صحبت با همکاران و اطرافیان وجود دارد و انتخاب روش ارتباطی، وابستگی زیادی به موقعیت دارد.

به‌لطف ظهور و گسترش فناوری، روش‌های ارتباطی بی‌شماری برای صحبت‌کردن با همکاران یا دوستان و آشنایان دراختیار ما قرار دارد. ازطرفی، گزینه‌های متعدد، ما را با چالش انتخاب بهترین روش روبه‌رو می‌کند. به‌عنوان مثال فرض کنید در زمان نیاز به تماس، به مخاطب ایمیل ارسال کنید و درنتیجه فرایند مکالمه، بدون دلیل خاصی طولانی شود. در نمونه‌ای دیگر، به مدیر جدید خود پیامک ارسال می‌کنید درصورتی‌که باید با ایمیل، حرفه‌ای‌بودن خود را نشان می‌دادید.

انتخاب گزینه‌های اشتباه تماسی، برای همه‌ی افراد چالشی مرسوم است. بسیاری اوقات، همین انتخاب اشتباه منجر به پایان روابط می‌شوند و شاید عواقب جبران‌ناپذیری برای مسیر شغلی داشته باشند. دراین‌میان، ارتباطات کاری اهمیت بیشتری دارند و انتخاب روش مناسب، حیاتی خواهد بود. در ادامه‌ی این مطلب اینفو به بررسی روش‌های ارتباطی مرسوم و شرایط استفاده یا عدم استفاده از هریک از آن‌ها می‌پردازیم.

۱- ارتباط رودررو

ارتباط مستثیم و رودررو هنوز بهترین روش ارتباطی محسوب می‌شود. فراموش نکنید که سایر روش‌ها همگی تلاش می‌کنند تا ظاهری شبیه به این ارتباط ایجاد کنند. درنتیجه بهتر است در همه‌ی موقعیت‌ها، ابتدا به‌دنبال ارتباط رودررو باشید.

درباره‌ی موقعیت استفاده از روش ارتباطی رودررو باید نکاتی را مدنظر داشت. به‌عنوان مثال با اینکه مراسم عمومی، فرصت‌های خوبی برای صحبت کردن با دیگران است، نمی‌تواند آن‌ را زمان مناسبی برای مکالمه‌ی رودررو با مدیر مستقیم یا هر فرد دیگر دانست. به‌جای چنین موقعیت‌هایی، به‌دنبال مکالمه‌های مستقیم دونفره در فضاهایی همچون دفتر کار، کافی‌شاپ یا حتی پارکینگ محل کار باشید.

مکالمه

فرصت‌های کوتاه و پیشنهاد جلسه‌های سریع به مدیران، می‌تواند گزینه‌ی جالب‌توجهی باشد. البته پیش از آنکه بدون اطلاع قبلی به دفتر مدیر مراجعه کنید، آشنایی کلی از رفتارها و اصول شخصی او در ارتباطات پیدا کنید. درنهایت چنین جلسه‌هایی می‌توانند نتایج قابل‌توجهی داشته باشند. تنها به یاد داشته باشید که در یک جلسه‌ی بدون برنامه، همه‌چیز باید سریع اتفاق بیافتد و شاید تنها ۳۰ ثانیه برای ارائه‌ی ایده‌ی خود فرصت داشته باشید. درنتیجه باید از قبل همه‌ی صحبت‌ها و ایده‌ها را آماده کنید.

۲- ایمیل

در دنیای کنونی، ارسال ایمیل یکی از پروتکل‌های استاندارد ارتباطی محسوب می‌شود. البته برای استفاده‌ی بهینه از این ابزار الکترونیکی، باید ابتدا مهارت‌های خود را توسعه دهید. نقطه‌ی قوت ایمیل، قابلیت پیاده‌سازی انواع ایده‌ها با جزئیات بالا است. در یک ایمیل می‌توانید هر پیامی را با هر سطح از جزئیات شرح دهید. انواع موضوعات از ارائه‌ی ایده، درخواست، تشکر و حتی ارسال دستورالعمل، به‌راحتی ازطریق ایمیل قابل انجام هستند.

چالش اصلی در ایمیل‌ها، ساختاردهی و روش نوشتن آن‌ها است. اگر ایمیل شما ساختار و نظم مناسب را نداشته باشد، هیچ‌کس تمایلی به خواندن آن نشان نمی‌دهد. برای اثرگذاری بیشتر، می‌توانید ایمیل‌ها را به‌صورتی دوستانه‌تر ارسال کنید. به‌عنوان مثالی از ساختارهای مفید در ایمیل‌ها نیز می‌توان به کوتاه‌کردن جمله‌ها اشاره کرد. قرار نیست که در ایمیل خود مقاله بنویسید، درنتیجه باید با عبارت‌های کوتاه و مفید، منظور خود را به بهترین نحو منتقل کنید.

ایمیل

۳- پیامک

پیام‌های متنی امروزه به روش‌های مرسومی در دنیای کسب‌وکار تبدیل شده‌اند؛ البته استفاده از آن‌ها نیاز به مهارت بالایی در کنترل زبان و لحن دارد. در بهترین حالت، پیامک را می‌توان روشی آسان و دوستانه برای برقراری ارتباط دانست. در انواع موقعیت‌ها نیز می‌توان از پیامک استفاده کرد. به‌عنوان مثال می‌توانید متنی دوستانه و به نشانه‌ی قدردانی به دوستی ارسال کنید یا حتی دلیل تأخیر احتمالی برای جلسه‌ی پیش‌رو را به مدیر اطلاع دهید. چنین پیام‌هایی، علائم سریعی هستند که مسئولیت‌پذیری را نشان می‌دهند.

پیامک روشی سریع برای نشان دادن مسئولیت‌پذیری است

علاوه‌بر پیام‌رسانی سریع، می‌توان از پیامک برای ارتباط با مشتریان نیز بهره برد. فراموش نکنید که منظور از پیامک، اپلیکیشن‌های پیام‌رسان نیز هستند. مطالعات نشان می‌دهد که اکثر مشتریان ارتباط مناسبی با بازاریاب‌هایی برقرار می‌کنند که از پیامک برای ارتباط استفاده کرده‌اند. به‌علاوه بسیاری از آن‌ها این نوع از ارتباط را بهتر و صمیمانه‌تر از ایمیل می‌دانند. حتی برخی مطالعات نشان می‌دهد که مشتری‌های پیامکی، نرخ تبدیل بالاتری برای خرید محصولات دارند.

پیامک با تمامی نقاط قوتی که ارائه می‌کند، ضعف‌هایی هم دارد. مثال‌های متعددی از افرادی وجود دارد که پیامک‌ها را به مقاصد اشتباه ارسال کرده‌اند و مسیر زندگی شغلی و شخصی خود را نابود کرده‌اند. فرض کنید پیامکی را به اشتباه به‌جای دوست خود به مدیرتان ارسال کنید، آیا آینده‌ی روشنی را انتظار خواهید داشت؟ درنتیجه پیش از ارسال هر پیامک، چند بار متن و مقصد آن را بررسی کنید. درواقع اجازه ندهید که سریع بودن این روش، منجر به بی‌دقتی در ارتباط شود.

sms

۴- تماس تلفنی یا پیام صوتی

تماس تلفنی بسته به موقعیت می‌تواند راهگشا باشد. اگر ارتباط نزدیکی با مخاطب دارید، می‌توانید با او تماس تلفنی شخصی داشته باشید. درمقابل اگر شناخت کافی نسبت به فرد مورد نظر ندارید، تماس با شماره‌ی شخصی انتخاب جالبی نخواهد بود. به‌عنوان مثال تماس با مدیر یا معاون یک شرکت برای مصاحبه‌ی استخدامی، انتخاب مناسبی نیست.

با افزایش استفاده از اپلیکیشن‌های پیام‌رسان، پیام‌های صوتی هم با استقبال مناسبی روبه‌رو شده‌اند. در انتخاب این روش‌ها هم باید با دقت عمل کنید و موقعیت و آشنایی مخاطب را در نظر بگیرید. به‌عنوان مثال مدیر سازمان زمان کافی برای گوش‌دادن به پیام‌های صوتی ندارد و به احتمال زیاد برداشت مناسبی هم از شخصیت شما نخواهد داشت.

ارتباطات به‌عنوان پایه‌ی مهمی از جوامع شناخته می‌شود. وقتی ارتباط در میان اعضای گروه‌ها از بین برود، نمی‌توان به آینده‌ی آن‌ها امیدوار بود. درنهایت انتخاب مناسب روش‌های ارتباطی به حفظ یکپارچگی گروه و جامعه کمک می‌کند و به‌همین ترتیب، انتخاب غلط می‌تواند روابط را وارد مراحل نگران‌کننده‌ای بکند.

Saman سه شنبه 23 اردیبهشت 1399

نقش هوش هیجانی در پیشرفت افراد

بارها و بارها انواع هوش و اسامی آن را شنیده اید. انسان عقل و هوشش درآمیخته ای از انواع هوش های مختلف است که تقریبا هشت نوع هوش را در بر می گیرد.

برای هنرمند، برنامه نویس، مدیر دکتر، ورزشکار یا خلبان شدن چه نوع هوش لازم است؟

هوش کلامی – زبانی

توانایی و استعداد به کارگیری شفاهی یا کتبی کلمات و واژه‌های موثر در موقعیت‌های گوناگون را هوش کلامی یا زبانی می‌دانند. کسانی که بازی با کلمات را بخوبی بلدند و آنها را به زیبایی به کار می‌برند، حافظه خوبی برای به خاطر سپردن تاریخ‌ها و نام‌ها دارند، زیاد صحبت می‌کنند و داستان‌ها و طنز‌های خنده‌دار را بموقع به یاد می‌آورند، چنین هوشی دارند. این اشخاص برای استدلال و مباحثه، سخنرانی یا ارائه شفاهی مطالب، گزارشگری، بازی با کلمات و مجری‌گری، ارائه سمینار و… بسیار مستعدند.

هوش منطقی – ریاضی

داشتن تفکری بالا برای استدلال و استنتاج یا درک علت و معلولی و علاقه‌مندی به مسائلی بر پایه منطق از ویژگی‌های کسانی است که چنین هوشی دارند. همچنین کسانی که فرمول عملیات‌های ریاضی را براحتی درک می‌کنند و ترفند‌های استراتژی را براحتی به بازی می‌گیرند، نمودارها و قیاس‌های ریاضی را برای شرح دادن به کار می‌برند، به دنبال کشف حقیقت از روی علل، واکنش‌ها یا عواقب یک فعل هستند و در کل از استدلال و یافتن دلایل واقعی لذت می‌برند و دوست دارند مراحل و اتفاقات بعدی را پیش‌بینی کنند و به کنش‌ها و واکنش‌ها فکر می‌کنند، هوش منطقی و ریاضی بالایی دارند.  حل معماها، رمزگشایی و کشف کدها، یادگیری علوم، حل مسائل و انجام محاسبات آماری و بازی‌ با اعداد از زمینه‌های مورد علاقه این گروه است. شغل‌های مناسب این گروه هم، ریاضیدان، برنامه‌نویس رایانه، مهندس، حسابدار و… است.

هوش جسمانی – جنبشی

توانایی به کارگیری بدن برای برقراری ارتباط و مهار آن برای انجام حرکاتی سخت یا حرکاتی بسیار ظریف و منظم را هوش جسمانی جنبشی می‌نامند. مثلاً یک فوتبالیست حرفه‌ای دارای استعدادی باور نکردنی در کنترل و تسلط بر پاهایش در مهار یک توپ است. خلاصه که این اشخاص به تحرک و پویایی نیاز دارند و می‌توانند یک ورزشکار، هنرپیشه سینما یا تئاتر، هنرمند، جراح و… شوند.

هوش فضایی یا دیداری

این نوع هوش به مفهوم داشتن استدلال‌های فضایی، دستکاری تصاویر گرافیکی یا دیدن تصاویر بصری به شیوه‌ای ذهنی است.کسانی که قدرت بصری و فضایی بالا و ظرفیت تفکر سه بعدی، تصویرسازی یا تجسم ذهنی اشکال را دارند و نسبت به اشکال و رنگ‌ها حساس‌ترند، خود را در فضا قرار می‌دهند و تجسم می‌کنند، تصویرسازان خوبی می‌شوند.  آنان می‌توانند کاشف و کاوشگر دریایی، خلبان، مجسمه‌ساز، نقاش یا طراح حرفه‌ای شوند. از زمینه‌های مورد علاقه‌شان هنر است، مربی خوبی برای تیم‌های ورزشی هستند و در رسانه‌های گرافیکی، مونتاژ فیلم‌ها، مجسمه‌سازی، ورزش و تمریناتی مانند موج سواری با کایت یا ورزش‌های زمستانی، دوچرخه سواری، رانندگی و… موفق‌اند.

هوش موسیقایی

هوش موسیقایی به مفهوم داشتن ظرفیت بالا برای درک انواع ریتم‌ و اصوات است. چنین اشخاصی نسبت به موسیقی‌ و اصوات احساس بیشتری دارند. این هوش در اشخاصی یافت می‌شود که علاقه زیادی به نواختن یک یا چند ساز دارند، آهنگ می‌نویسند، از اجرای یک قطعه موسیقی لذت می‌برند و هیجانات و احساساتشان را با شنیدن موزیک، زنده نگه می‌دارند. هماهنگی با گروه و شرکت در کنسرت‌ها، خواندن آواز، نواختن ساز و… از زمینه‌های فعالیت آنان است.

هوش میان فردی یا ارتباط با دیگران

داشتن ظرفیت بالا برای تعامل و برقراری ارتباط با دیگران، درک روحیات و خصوصیات اخلاقی‌شان و در نظر گرفتن اهداف، انگیزه‌ها و احساسات آنها به معنی هوش میان فردی است. اشخاصی که برای شنیدن سخنان مردم گوشی شنوا دارند، دارای چنین هوشی‌اند. آنان براحتی با مردم تماس برقرار می‌کنند، دوست دارند با سخنان خود در ذهن دیگران نفوذ کنند، قدرت سازماندهی خوبی دارند، برای از بین بردن تضادها و حل مناقشات مهارت خاصی دارند، عاشق کارهای گروهی هستند و برای یادگیری به دیگران نیاز دارند. آنان می‌توانند روانشناسی خوب، رهبر یک تیم یا مدیر پروژه شوند، می‌توانند دوستان زیادی داشته باشند، مشاوری ایده‌آل باشند، در انجمن‌ها شرکت می‌کنند و به دنبال درک نگرانی‌های دیگران‌اند.

هوش درون فردی یا شناخت از خود

چنین هوشی در کسانی دیده می‌شود که شناخت خوبی از خود، نقاط ضعف و قوتشان دارند، در نتیجه اعتماد به نفس، همچنین نظم و انظباط شخصی ایده‌آلی دارند و تنها بر اساس داشته‌هایشان عمل می‌کنند. چنین اشخاصی پیش از هر اقدامی، فکر می‌کنند و اهداف و منافع خاصی را دنبال و برای آنها تصمیم‌گیری می‌کنند. دفتر خاطرات می‌نویسند و روی شناخت هرچه بیشتر خود کار می‌کنند، زمان‌هایی را در تنهایی می‌گذرانند و به مدیتیشن علاقه‌مندند.

هوش طبیعی

این نوع هوش به معنی داشتن گنجایش فراوان برای توجه به جهان زنده، حیوانات، گونه‌های گیاهی و درک اکوسیستم و… است. شکارچیان و بومیان برخی مناطق که می‌دانند چگونه با طبیعت همزیستی کنند، طبیعت‌شناسان و معتقدان به فلسفه طبیعت، همچنین عکاسان طبیعت دارای چنین هوشی هستند. چنین اشخاصی توانایی خاصی برای طبقه‌بندی گیاهان و جانوران از روی مشخصات و جزئیات هر گونه دارند. مثلاً یک گیاه شناس، صدها نوع از گیاهان و قارچ‌ها را می‌شناسد و نام‌ها و خصوصیات آنها را بخوبی به ذهن می‌سپارد.
Saman سه شنبه 23 اردیبهشت 1399

هوش علمیبیشتر ما در موقعیت های گوناگون، گرفته از یک مصاحبه ی کاری و یا شرکت در جلسه ای مهم و حتی یک قرار دوستانه علاقه مند هستیم، که باهوش و البته باهوش تر به نظر برسیم.

در مدرسه می خواهیم در نظر معلم و دیگر دانش آموزان باهوش به نظر رسیده و افراد جدیدی را که می بینیم، تحت تاثیر خود قرار دهیم.

اما برای این که باهوش تر به نظر برسیم، چه راهکارهایی می تواند موثر باشد؟

۱- دهان خود را بسته نگاه دارید!

پیش از هر چیزی به شما توصیه می کنیم که کمتر حرف زده و بیشتر شنونده باشید. حتما این کنایه قدیمی را شنیده اید که ما دو گوش و تنها یک زبان داریم. شاید در ابتدا کنترل کردن چنین روندی در گفت و گوها سخت به نظر برسد، اما اگر به حکمت آن پی ببرید، حتما کار ساده تر خواهد شد. به طور کلی شنونده بودن و گوش دادن یک مهارت است که رفته رفته در طی زمان آن را خواهید آموخت.
با رعایت این اصل، شما پاسخی کاملا درخور و مناسب به بحث و گفتگو داده و هوشمندانه تر برخورد خواهید کرد.
طوری به صحبت های طرف مقابل گوش دهید، که بخواهید معنای آن چه وی می گوید را درک کرده و مثل بیشتر مردم تنها در انتظار لحظه ی آتش آزاد خود نبوده و به فکر آن چه می خواهید بلافاصله بگویید، نباشید!

۲- سوالات ساده اما هدفمند بپرسید!

سوال پرسیدن همیشه به این معنا نیست که شما پاسخ را نمی دانید. اما می تواند به این منظور مطرح شود که شما می خواهید بیشتر درباره ی موضع و مفهومی که طرف مقابل مطرح کرده، آگاهی پیدا کنید. تلاش برای دریافت اطلاعات بیشتر غالبا کاری ست که افراد باهوش انجام داده و در یک بحث به هیچ وجه به صورت منفعل و خنثی عمل نمی کنند.
اگر دقت کرده باشید در کلاس های درس، همیشه دانش آموزان باهوش و ممتاز هستند که سوالات بیشتری مطرح کرده و تعدادی که توجه زیادی به درس ندارند، معمولا سوالی نیز برایشان پیش نمی آید.

در مطرح کردن پرسش های خود موارد زیر را در نظر داشته باشید:

– سوالات مرتبط بپرسید. و از پرسیدن سوالاتی که نشان می دهد تمرکز کافی روی بحث نداشته اید، بپرهیزید.
– سوالات مختصر بپرسید. تلاش کنید تا سوالات شما گیج کننده نبوده و به نوعی بحث را به جاده خاکی هدایت نکند..

۳- ارتباط چشمی را همیشه نگاه دارید

آیا تا به حال با افرادی روبرو شده اید که هنگام راه رفتن سر خود را به زیر افکنده و یا اشخاصی که بی جهت به شما زل می زنند؟ هر دوی این ها رفتاری ناخوشایند و منفی هستند.
قدم زدن در حالی که چشمانتان به زمین دوخته شده، عدم اطمینان و اعتماد به نفس را نشان می دهد. و زل زدن بی جهت به چشمان دیگران نیز به نوعی گستاخی و هتک حرمت محسوب می شود.
میانه روی در اینجا توصیه می شود. وقتی با کسی صحبت می کنید به چشمان وی نگاه کرده و هر از گاهی نیز نگاهتان را به اطرافیان بچرخانید. به علاوه اگر با کسی کاملا صمیمی نیستید، از خیره شدن های طولانی به چشمان وی دوری نمایید.

۴- به طور موثر از نقل قول استفاده کنید

اگر اهل مطالعه باشید، با استفاده از نقل قول هایی از افراد مشهور، می توانید به صحبت های خود اعتبار بیشتری بخشیده و به نوعی قراینی از سخنوران معتبر ضامن گفتار خود سازید.

۵- همیشه بوی خوش دهید

بارها و بارها از زبان بانوان شنیده ایم، که آقایانی که بوش خوش می دهند، جذاب تر و قابل اعتمادتر به نظر می رسند. بوی خوش همیشه با تصور پاکیزگی، نظم و رعایت آداب و ادب است.
جانینا شوبرت، که یک دانشمند عصب شناسی ست، تحقیقی بین جذابیت و بوی خوش افراد انجام داده و عنوان ساخته است: ” بوی خوش و جذابیت چهره، در یک نقطه ی تلاقی به هم می رسند.”

۶- همیشه لباس مرتب و مناسب موقعیت بر تن کنید

این کاملا صحیح است که پوشیدن لباس شایسته و شیک همیشه موثر خواهد بود. اما این را نیز باید در نظر داشته باشید که با پوشیدن لباس های نامناسب با موقعیت هایی که در آن قرار می گیرید، ولو این که شیک و جذاب باشند، سخت شرایط خود را به خطر خواهید افکند.
توقع نداریم که برای رفتن به پمپ بنزین کت و شلوار بپوشید، اما حتما حتی برای رفتن به پمپ بنزین نیز می باید به پوشش خود توجه کافی به خرج دهید.

یک نکته ی طلایی

اگر قرار است در یک جلسه ی رسمی و یا مصاحبه ی کاری حضور به هم برسانید، به یاد داشته باشید که مطالعاتی که دانشگاه ویسکانسین در سال ۲۰۰۸ میلادی انجام داده، توصیه می کند:
افرادی که لباس بیشتری بر تن داشتند، از نظر شرکت کنندگان در این مطالعه هوشمندانه تر عمل کرده و باهوش تر به نظر می رسند.

به نکات زیر دقت داشته باشید:

– زمانی که امکانش وجود دارد حتما زیر کت خود از یک ژاکت یا جلیقه استفاده نمایید.
– کفش های براق و نه خیلی حجیم مناسب به نظر می رسند.
– استفاده ی زیاد از رنگ های روشن در پوشش در جلسات رسمی جالب نخواهد بود.

۷- کمی از رنگ قرمز استفاده کنید.

شما می توانید در پوشش خود کمی از رنگ قرمز استفاده کنید. به واقع رنگ قرمز نشانه ای از اقتدار بوده و شما را محکم تر نشان می دهد. اگر دقت کرده باشید در بیشتر پرچم های دنیا نیز رنگ قرمز به کار گرفته شده است. ۱۹۲ کشور مستقل در جهان وجود دارد که بیش از ۷۷ دصد این کشورها، در پرچم خود از رنگ قرمز بهره برده اند. در حقیقت این کشورها می خواسته اند با به کار بردن رنگ قرمز، قدرت ملت خود را به رخ بکشند.

Saman سه شنبه 23 اردیبهشت 1399

دلیل نوشته‌شدن این مقاله یک سؤال است: چرا من خجالتی هستم؟ آیا فکر ارتباط برقرار‌کردن در یک مهمانی، دلهره و هراس در شما به‌وجود می‌آورد؟ یا فکر سخنرانی‌کردن در مقابل یک جمع باعث بروز بیماری‌ها‌ی جسمی در شما می‌شود؟ اگر اینطور است، شما تنها نیستید.

آکیندله میشل یک نوجوان خجالتی بود. او در نیجریه بزرگ‌ شد و بیشتر عمرش را در خانه‌ی پدر و مادرش زندگی کرد. اما پدر و مادر او اصلا خجالتی نیستند. او زندگی منزوی خود را به‌دلیل خجالتی‌بودن خود می‌داند. اما آیا تفکر او درست است؟

تالیا الی، پروفسور ژنتیک رفتاری در دانشکده‌ی کینگ لندن معتقد است که تفکر این نوجوان تا‌حدودی درست است.

الی گفت:

عقیده‌ی ما بر این است که خجالت، نوعی رفتار وابسته به خلق‌وخو‌ی افراد است و اخلاق افراد به شخصیت آن‌ها ارتباط‌ دارد. زمانی‌که بچه‌ها‌ی کوچک با افراد مختلف ارتباط برقرار می‌کنند، می‌توان تفاوت‌ها را در نحوه‌ی ارتباط و صحبت‌کردنشان با غریبه‌ها‌ی بزرگ‌تر از خودشان مشاهده‌کرد.

تنها حدود ۳۰ درصد از میزان خجالتی‌بودن افراد به ژنتیک آن‌ها مربوط می‌شود و سایر آن به نحوه‌ی ارتباط‌گرفتن و پاسخ‌دادن به شرایط و محیط اطراف وابسته است.

بیشتر اطلاعات ما در‌مورد ژنتیک خجالت به بررسی‌ها‌ی ما از دو‌قلو‌ها‌ی همسان (با ژنتیک‌ها‌ی بسیار بسیار شبیه به یکدیگر) و دوقلو‌های نا‌همسان (که نیمی از ژنتیک آن‌ها به یکدیگر شبیه است) مربوط می‌شود.

friends gathering

بیش از ۷۰ درصد خجالتی‌بودن افراد به واکنش آن‌ها به محیط اطراف مربوط است و ژنتیک در آن نقشی ندارد

در دهه‌ها‌ی گذشته، دانشمندانی مانند الی برای یافتن گوناگونی‌های ژنتیکی که می‌تواند بر شخصیت و سلامت روان افراد مؤثر‌باشد، DNA افراد مختلف را بررسی‌کردند. هر‌گونه از ژن‌ها به‌صور جدا‌گانه، تاثیر کوچکی دارد اما زمانی‌که هزاران ژن با یکدیگر ترکیب می‌شود، تاثیر آن‌ها بیشتر و درخورتوجه‌تر می‌شود. حتی بعد از این نیز نمی‌توان از تاثیر ژن بر خجالتی‌بودن افراد صرف‌نظر کرد.

الی گفت:

تعداد ژن‌ها‌یی که در این موضوع درگیر هستند، ده‌تا یا صد‌تا نیست، در‌واقع هزاران ژن درگیر هستند. بنابر‌این اگر همه‌ی ژنوم پدر و مادر یک فرد را در‌نظر بگیریم، صد‌ها هزار گونه ژن مربوط‌به‌هم را باید در‌نظر بگیریم. بنابر‌این برای بیشتر این اخلاقیات مانند خجالتی‌بودن، محیط و شرایط بیشتر از هر‌چیز دیگری مهم است. و یکی از نکات جالب‌توجه در‌مورد ژنتیک این است که به جنبه‌ها‌یی از یک محیط توجه می‌کند که با استعداد واقعی فرد هم‌خوانی داشته‌باشد.

وی در ادامه افزود:

نمی‌توانیم بگوییم که دقیقا کدام‌یک تاثیر‌گذار‌ است. هر دو این موارد (ژن و محیط اطراف) تاثیر‌گذار هستند و با یکدیگر کار می‌کنند. با یک سیستم دینامیکی مواجه‌هستیم و بنابر‌این می‌توانید با استفاده از تکنیک‌ها‌ی روانشناسی تحت درمان قرار‌بگیرید.

Alone Kid

یک کودک خجالتی ممکن است در محیط بازی از دیگران کناره‌گیری‌کند و تنها بودن را ترجیح‌دهد

آیا واقعا خجالتی‌بودن بد است؟ کلو فوستر، روانشناس مرکز اختلال‌های اضطراب و آسیب‌های روانی در لندن گفت:

خجالتی‌بودن به‌تنهایی طبیعی است و مشکل خاصی ایجاد نمی‌کند؛ اما زمانی‌که به یک اضطراب و نگرانی اجتماعی تبدیل‌شود، می‌تواند یک تهدید باشد.

فوستر گفت کسانی که برای درمان به او مراجعه می‌کنند به کمک نیاز‌ دارند. آن‌ها از بسیاری از کار‌ها‌یی که باید انجام‌ دهند کناره می‌گیرند و دوری می‌کنند. از مواردی که افراد خجالتی از آن دوری می‌کنند، می‌تواند ارتباط برقرار‌کردن در محیط کار یا قرار‌گرفتن در محیطی باشد که مورد قضاوت و سنجش دیگران قرار می‌گیرند.

الی گفت:

ممکن است دلایل تکاملی وجود داشته‌ باشند که بعضی از افراد بخواهند ویژگی خجالتی‌بودن را در خود تقویت‌ کنند. برای مثال داشتن افرادی در گروهتان که اهل بیرون‌رفتن، اکتشاف و درگیر‌شدن با گروه‌ها‌ی تازه باشند، سودمند بود. اما داشتن افرادی که بیشتر محافظه‌کار یا ریسک‌ناپذیر و نسبت به خطرات آگاه‌تر بودند و عملکرد بهتری در محافظت از فرزندان کوچک داشتند نیز سودمند بود.

به‌گفته‌ی الی، رفتاردرمانی شناختی (CBT)، بهترین و تاثیر‌گذار‌ترین نوع درمان‌ها‌ی روانشناسی برای خجالت و مشکلات برقراری ارتباطات اجتماعی است. در این نوع درمان، تلاش بر این است تا الگو‌ی فکری و رفتاری افراد تغییر‌ کند.

Shy Guy

به‌گفته‌ی کارشناسان، هنگام سخنرانی تمرکز بر دیگران به‌جا‌ی تمرکز بر اشتباهات خود، می‌تواند باعث کاهش اضطراب سخنرانی شود

رفتاردرمانی شناختی (CBT)، بهترین و تاثیر‌گذار‌ترین نوع درمان روانشناسی برای خجالت و مشکلات برقراری ارتباطات اجتماعی است

CBT می‌تواند به افراد کمک کند افکار منفی خود را شناسایی‌ کنند و همچنین به‌ما می‌فهماند که بعضی رفتار‌ها مانند از پیش تمرین‌کردن حرفی که قصد گفتنش را دارید یا امتناع از برقراری تماس چشمی، می‌تواند درواقع اضطراب اجتماعی ما را افزایش دهد.

فوستر گفت:

معمولا قبل، حین یا حتی پس از برقراری یک رویداد اجتماعی ممکن است انتقادات خصمانه از سوی دیگران به ذهن شما برسد.

او در ادامه توضیح‌ داد:

معمولا افراد به‌دلیل خجالتی‌بودن در ارتباط با کار‌ها‌یی مانند سخنرانی عمومی، در کشمکش با خود هستند، انتظار زیادی از خودشان دارند و می‌خواهند بالا‌ترین استاندارد‌ها‌ی صحبت‌کردن را به‌نمایش بگذارند.

آن‌ها فکر می‌کنند که نباید در حرف‌زدنشان تپق‌ بزنند یا اینکه باید به‌حدی جالب و جذاب صحبت‌ کنند که حواس همه در تمام مدت کاملا به آن‌ها باشد.

اگر این افراد کمی استراحت به خودشان بدهند و با داشتن مکس‌ها‌ی کوتاه و نفس عمیق‌کشیدن به‌هنگام صحبت، می‌توانند میزانی از فشار و استرسشان را کم‌ کنند.

نکته‌ی دیگری که می‌تواند به ما در کاهش اضطراب کمک‌ کند، توجه به مسائل و محیط اطراف است. به‌جا‌ی اینکه تنها به خودتان توجه داشته‌ باشید بهتر است روی مخاطبان تمرکز‌ کنید تا به این شکل کمتر نگران تپق‌زدن خودتان باشید.

پیشنهاد دیگر فوستر این بود که در خودتان را بیشتر در معرض موقعیت‌های جدید قرار‌ دهید. هر‌چه بیشتر در موقعیت‌ها‌ی اجتماعی مختلف قرار‌ بگیرید، بیشتر احساس راحتی می‌کنید. اما به‌یاد داشته‌باشید که سعی‌کنید هر بار از راه تازه‌ای به هر‌کدام از این موقعیت‌ها‌ی اجتماعی وارد‌ شوید.

به این معنی که سناریو زندگی خود را تغییر‌دهید. از خود بپرسید که چه چیزی در برقرار‌کردن روابط اجتماعی شما را می‌ترساند؟ آیا از اینکه خسته‌کننده به‌نظر برسید نگران هستید؟ یا حرفی برای گفتن ندارید؟ هر‌چه بیشتر در مورد نگرانی‌های خود بدانید بهتر می‌توانید آن‌ها را به چالش بکشید.

Eye Contact

در فرهنگ غرب، بر لزوم برقراری ارتباط چشمی تأکید می‌شود؛ اما در بعضی فرهنگ‌ها‌ی دیگر، مردم با برقراری ارتباط چشمی احساس راحتی نمی‌کنند

هرچه بیشتر در موقعیت‌ها‌ی اجتماعی مختلف قرار‌بگیرید، بیشتر احساس راحتی می‌کنید

جسی سان، دانشجو‌ی دکتری در دانشگاه کالیفرنیا و پژوهشگر در حوزه‌ی روانشناسی شخصیت، تأکید‌ کرد که خجالتی‌بودن با درون‌گرایی یکی نیست. از نظر بیشتر مردم درونگرایی به‌معنی واکاوی افکار و علایق است؛ اما از نظر روانشناسان درونگرایی یکی از ابعاد شخصیت است که به کسانی گفته می‌شود که کنجکاو، خلاق و دارای قوه‌ی تخیل قوی هستند.

افراد خجالتی معمولا درونگرا هستند اما ممکن است برون‌گرا هم باشند؛ اما دلهره و اضطراب آن‌ها اجازه نمی‌دهد که اجتماعی باشند. و افراد درونگرا که خجالتی نیستند، در روابط اجتماعی ماهر هستند اما ترجیح می‌دهند با خودشان خلوت‌ کنند.

سان گفت:

شخصیت همواره یکی از قدرتمندترین پیشگویان خوشبختی بوده و برونگرایی به‌خصوص با تندرستی ارتباط مستحکمی داشته است.

به‌نظر می‌رسد که افراد برون‌گرا تجربه‌ی بیشتری از هیجان و شور و اشتیاق و لذت دارند. در‌حالی‌که افراد درون‌گرا کم‌تر این حالت‌ها و احساسات را تجربه می‌کنند.  اما آیا ممکن است افراد درون‌گرا با عملکرد برون‌گرایانه بعضی از این هیجانات را تجربه‌کنند؟

سان و همکارانش آزمایشی ترتیب‌دادند. آن‌ها از افراد خجالتی خواستند که برای مدت یک هفته برون‌گرایانه رفتار‌کنند (این مدت برای افراد خجالتی مدت زیادی است). سان گفت:

از این افراد خواستیم که تا جا‌یی که امکان‌دارد پر‌حرف، فعال و سمج‌ باشند.

پس از این آزمایش متوجه‌ شدند که افرادی که ذاتا برون‌گرا بودند، از رفتار‌ها‌ی برون‌گرایانه‌ی خود در طول یک هفته بسیار راضی‌ بودند. به‌نظر می‌رسید آن‌ها احساسات مثبت بیشتری را تجربه‌ کردند و از اینکه خود واقعیشان بودند، بسیار خشنود بودند.

اما افراد درون‌گرا‌ی شرکت‌کننده در آزمایش، احساسات مثبتی در طول این مدت تجربه‌ نکردند و افراد به‌شدت درون‌گرا حتی احساس خستگی می‌کردند و احساسات به‌شدت را منفی تجربه‌ کردند.

سان گفت:

اصلی‌ترین درسی که از این آزمایش گرفتم این بود که یک هفته‌ی تمام برون‌گرا بودن و برون‌گرایانه رفتار‌کردن برای افراد درون‌گرا و خجالتی، مدت زیادی است و شاید آن‌ها بتوانند در موقعیت‌ها‌ی کمتری درون‌گرایانه رفتار‌کنند.

دیدیم که محیط اطراف تا چه حد بر خجالتی‌بودن یا خجالتی‌نبودن افراد تاثیر‌گذار است. اما آیا فرهنگ یک جامعه هم بر میزان رضایت افراد درون‌گرا از خودشان تاثیر‌دارد؟

Shy

به‌نظر می‌رسد افراد برون‌گرا خوشحال‌تر هستند؛ اما اگر از افراد درون‌گرا و خجالتی خواسته‌ شود که به‌صورت مصنوعی برون‌گرایانه رفتار‌کنند، پس از مدتی احساس ضعف و نا‌توانی خواهند‌کرد

گفته می‌شود که فرهنگ آمریکا به همه‌ی انواع شخصیت‌ها احترام می‌گذارد و همه‌ی آن‌ها را می‌پذیرد؛ اما بر‌خلاف این گفته، افراد درون‌گرا کم‌تر پذیرفته می‌شوند و از افراد انتظار می‌رود که بیشتر شخصیت برون‌گرا داشته‌ باشند. اما پژوهش‌ها نشان‌داده‌اند که در برخی از مناطق آسیا از جمله ژاپن و چین، ساکت و محتاط بودن بیشتر مورد پسند افراد است.

واکنش‌ها نسبت‌به برقرار‌کردن ارتباط چشمی نیز کشور به کشور متفاوت است. کریس راگسیکن، پروفسور بازنشسته‌ی پژوهش‌ها‌ی آسیایی دانشگاه بال گفت:

با اینکه به‌خوبی برقرار‌کردن ارتباط چشمی در غرب کاری پسندیده و مورد تحسین است، این کار در برخی فرهنگ‌ها‌ی آسیایی و آفریقایی نوعی بی‌احترامی محسوب می‌شود. در این فرهنگ‌ها، هر‌چه ارتباط چشمی کم‌تری با یک فرد برقرار‌کنید، احترام بیشتری نشان‌ داده‌اید.

حتی در کشور‌ها‌یی که درون‌گرایی بیشتر مورد پسند است، افراد برون‌گرا شاد‌تر به‌نظر می‌رسند

با وجود این تفاوت فرهنگ‌ها باز هم حتی در کشور‌ها‌یی که درون‌گرایی بیشتر مورد پسند است، افراد برون‌گرا شاد‌تر به‌نظر می‌رسند. اما درجه‌ی شادمانی آن‌ها کمتر از کشور‌هایی است که در آن‌ها برون‌گرایی بیشتر مورد پسند جامعه است.

پس با این‌همه، اینکه پژوهش‌ها نشان می‌دهند که افراد برون‌گرا شاد‌تر هستند، به این معنی نیست که درون‌گرا بودن بد است. همانگونه که برون‌گرایی نیز همیشه خوب نیست. سوزان کین در کتاب «سکوت: قدرت درونگرایان در دنیایی که نمی‌تواند از حرف‌زدن دست بردارد»، نوشت:

گمان‌نکنید که درون‌گرایی رفتاری است که باید درمان‌شود. کوچکتری ارتباطی میان بهترین سخنران بودن و بهترین ایده‌ها را داشتن وجود‌ ندارد.

Saman سه شنبه 23 اردیبهشت 1399

برقراری ارتباط مؤثر با همکارها و ذی‌نفعان سازمان به حل بهتر مشکلات، رسیدن به توافق و موفقیت در مذاکره‌ها کمک می‌کند.

ارتباط مؤثر با سرمایه‌گذارها، همکارها، کارمندان، نماینده‌ها و مشتریان، معیار تعیین‌کننده‌ای در موفقیت رهبران استارتاپ است. ساموئل دینار و لاورنس ساسکایند، مؤلفان مقاله‌ی مذاکره در کارآفرینی: درک و مدیریت روابط تعیین‌کننده در موفقیت کارآفرین، به هشت خطای متداول در مذاکره‌ها اشاره می‌کنند.

کارآفرینان نوپا برای رسیدن به موفقیت، باید همان اندازه که به بایدها اهمیت می‌دهند به نبایدها هم اهمیت بدهند. براساس آمار، هرچقدر سن کارآفرین هنگام راه‌اندازی یک کسب‌وکار بالاتر باشد، احتمال موفقیت او هم بالاتر خواهد رفت.

براساس مقاله‌ی کلوگ اینسایت که به بررسی فهرست ۲.۷ میلیونی بنیان‌گذاران شرکت‌ها پرداخته است (بعضی از شرکت‌هایی که یک کارمند دارند هم در این بررسی درنظر گرفته شده‌اند)، میانگین سنی موفق‌ترین کارآفرین‌ها، حتی در حوزه‌ی فناوری هم به ۴۵ سال می‌رسد. به نقل از بنجامین جونز، استاد استراتژی دانشکده‌ی کلوگ:

کارآفرینان جوان‌تر درک بهتری از فناوری دارند و بهتر می‌توانند تقاضای مشتری را برآورده کنند؛ اما از طرفی، تجربه‌ی بیشتر هم نتایج بهتری را به‌دنبال دارد.

مهارت مذاکره

به‌طورکلی تجربه‌ی افراد مسن‌تر در مسائلی مثل توسعه‌ی کسب‌وکار، رهبری و حل مسئله بیشتر است. با اینکه کارآفرینان مسن‌تر، در مورد گرایش‌های مصرف‌کننده به‌ویژه عادت‌های نسل جوان اطلاعات کمتری دارند اما باز هم تجربه‌ی آن‌ها در زمینه‌ی فرصت‌های کسب‌وکار بیشتر است.

بااین‌حال به‌عنوان کارآفرین جوان باز هم می‌توانید مشکلات را شکست دهید و نبود تجربه به‌معنی عقب‌نشینی نیست. ساموئل دینار و لاورنس ساسکایند، مؤلفان مقاله‌ی مذاکره‌ی کارآفرینی، در این مقاله یک مجموعه مهارت برای کارآفرینان تعریف می‌کنند.

دینار بنیان‌گذار و رئیس Meedance، مشاور و عضو هیئت‌مدیره، سرمایه‌گذار و همین‌طور مشاور برنامه‌ی مذاکره‌ی دانشکده‌ی حقوق هاروارد و مؤسسه‌ی گفتگوی هاروارد است. ساسکایند هم استاد برنامه‌ریزی شهری دانشگاه MIT و سرپرست علوم مشارکتی MIT است.

این دو مؤلف، به معرفی هشت خطا پرداخته و نشان می‌دهند این خطاها چگونه می‌توانند تلاش‌هایی مثل ایده‌های خوب، رسیدن به توافق، استخدام مدیران مناسب، دسترسی به شرکا و عقد معامله‌ها را به خطر بیندازند.

البته نباید ناامید بشوید. این خطاها متداول‌ترین‌ خطاها در میان بنیان‌گذاران، کارآفرینان و نسل جدید توسعه‌دهندگان هستند و مسائلی مثل احساسات، عدم قطعیت، پیچیدگی و روابط در آن‌ها دخالت دارند.

خطای ۱ و راه‌حل: کارآفرینان خودمحور هستند

ازآنجاکه کارآفرینان هنگام توسعه‌ی کسب‌وکار به‌شدت متمرکز بر منافع خود هستند، اغلب نسبت به شناخت نیازها و اولویت‌های همکاران و روابط خود عاجز هستند. دیدگاه کورکورانه نسبت به منافع شخصی و امیال، مانع از تشخیص سرنخ‌های پیشرفت و رسیدن به خروجی‌های بهتر می‌شود. بهترین روش برای تعادل بین خواسته‌های خود و دیگران، توسعه‌ی فرهنگ شرکت بر مبنای تعادل است.

دینار و ساسکایند، شفاف‌سازی منافع اشخاص و کارمندان سازمان را به کارآفرینان توصیه می‌کنند. تهیه‌ی نقشه‌ی خواسته‌ها و نیازها مبنایی برای دادوستدها و ایجاد ارزش هستند. به فرصت‌های منافع مشترک فکر کنید. در قدم بعدی از این تعادل به‌عنوان ابزار مذاکره استفاده کنید.

خطای ۲ و راه‌حل: کارآفرینان به‌شدت خوش‌بین هستند و اعتمادبه‌نفس بالایی دارند

اغلب کارآفرین‌ها اعتمادبه‌نفس بسیار بالایی دارند. آن‌ها به‌شدت معتقدند درنهایت موفق خواهند شد (باوجود آمار موجود در مورد نرخ شکست‌ کسب‌وکار). به‌دلیل همین اعتمادبه‌نفس بیش‌ازحد، بسیاری از آن‌ها در تشخیص شرایط مناسب قراردادها دچار مشکل می‌شوند. همیشه باید بدترین شرایط و جزئیات را درنظر بگیرید، حتی اگر این احتیاط مسیر رسیدن به نتیجه و قرارداد را طولانی کند؛ اما درنهایت به سود خود کار خواهید کرد.

به عقیده‌ی دینار و ساسکایند، آماده‌سازی یکی از نکات کلیدی مذاکره‌ی موفق است. آماده‌سازی مناسب در پیشگیری از خطا به شما کمک می‌کند. آماده‌سازی به‌معنی تمرکز بر منافع، فرصت‌ها، ریسک‌ها، موانع و اقدامات بالقوه است. پیشگیری هم نیازمند تکرار و تمرین برای آمادگی فیزیکی و ذهنی و تبدیل تئوری به عمل است. همیشه از فهرست یادآور استفاده کنید.

خطای ۳ و راه‌حل: کارآفرین‌ها نیاز به برنده شدن دارند

برنده شدن، هدف اصلی بسیاری از کارآفرین‌ها است. آن‌ها در مورد برتری شرکا و تبدیل‌شدن مذاکره‌ به روابط یک‌طرفه، نگران هستند و ارزش معامله‌های آینده را نادیده می‌گیرند. همیشه نگاهی روبه‌جلو داشته باشید و برای سناریوهای دورتر برنامه‌ریزی کنید. تصمیم‌ها اغلب منجر به سوابق پایدار می‌شوند؛ بنابراین قبل از اتخاذ تصمیم‌های مهم، به پیامدهای طولانی‌مدت فکر کنید.

خطای ۴ و راه‌حل: کارآفرین‌ها به‌دنبال راه‌حل‌های سریع می‌روند

کارآفرین‌ها سعی می‌کنند تحت‌فشار تمام کارها را به خوبی انجام دهند. آن‌ها حس می‌کنند باید به سرعت تصمیم‌گیری کنند و در کار خود پیش بروند. آن‌ها به‌جای بررسی گزینه‌های بیشتر و مزایای دیگر، به‌دنبال راه‌حل‌ سریع می‌روند. سریع‌ترین راه‌حل همیشه بهترین نتیجه را نخواهد داشت. حتی اگر زمان رو به پایان است از تصمیم‌گیری صحیح خود مطمئن شوید.

خطاهای مذاکره

خطای ۵ و راه‌حل: کارآفرینان به‌تنهایی کار می‌کنند

درصورتی‌که روحیه‌ی مستقل کارآفرین‌ها غالب شود، به‌جای مشورت با ذی‌نفعان و مشاورها به‌تنهایی با شرایط روبه‌رو می‌شوند، دیدگاه‌های غیرمنطقی را اتخاذ می‌کنند و گاهی اوقات احساسی وارد عمل می‌شوند؛ و متوجه نیستند که مذاکره فرآیندی سازمانی است نه فردی. اما باید سعی کنند از اشتباهات به سود خود استفاده کنند و با تیم خود مشورت کنند.

خطای ۷ وراه‌حل: پافشاری بیش‌ازحد

بسیاری از کارآفرین‌ها دیدگاه تونلی دارند. برای مثال تنها بر سر قیمت مذاکره می‌کنند. درنتیجه موقعیت تهاجمی و تک‌بعدی پیدا می‌کنند و معیارهای ارزش‌زای دیگر را فراموش می‌کنند. دیمار و ساسکایند، اتخاذ دیدگاه‌های متعدد از جمله همراهی با یکی از اعضای تیم در جلسه را توصیه می‌کنند. عضوی که بتواند بین جلسات و هنگام استراحت به آن‌ها مشاوره بدهد. در دنیای امروزی می‌توانید در طول جلسه به اعضای تیم خود پیام بدهید و از توافق با آن‌ها مطمئن شوید یا از دیدگاه‌های متفاوت آن‌ها استفاده کنید.

خطای ۷ و راه‌‌حل: کارآفرینان به‌شدت به شهود مستقیم وابسته هستند

در صورتی که مذاکره طبق برنامه‌ریزی پیش نرود، بسیاری از کارآفرین‌ها به شهود خود تکیه می‌کنند؛ اما وقتی به شهود خود اعتماد می‌کند، آن را در عمل منعکس نمی‌کنند؛ بنابراین در صورت اشتباه، دیگران را سرزنش می‌کنند. بدتر از هرچیز به‌دلیل عدم استفاده از تجربیات، ممکن است در آینده هم اشتباهات خود را تکرار کنند. کارآفرین‌ها باید سعی کنند از شکاف‌ها و خطاها به‌عنوان فرصتی برای یادگیری استفاده کنند.

خطای ۸ و راه‌حل: کارآفرین‌ها احساسات خود را انکار می‌کنند

اغلب کارآفرین‌ها درکی قوی از عدالت دارند؛ اما گاهی اوقات، اسیر خطاهای احساسی یا انحراف‌های شناختی می‌شوند. این مسئله برای کارآفرین‌هایی که ارتباط احساس (و خودآگاه) را در مذاکره نادیده می‌گیرند، مشکل‌ساز خواهد شد. گاهی کارآفرین‌ها به بهانه‌ی کسب‌وکار، بیش‌ازاندازه از قدرت‌ و اختیارت رسمی خود استفاده می‌کنند و قادر به کنترل احساسات خود نیستند. درک و مدیریت روابط کسب‌وکار به شما در شناخت موفقیت کارآفرینانه کمک خواهد کرد.

Saman سه شنبه 23 اردیبهشت 1399

انسان‌های امروزی اغلب چیزهایی که می‌شنوند، به‌سرعت فراموش می‌کنند. چگونه می‌توانید مطمئن شوید مخاطبان به ایده‌ها و افکار مهم شما توجه دارند؟

هرروز زمان زیادی مشغول شنیدن هستیم. درواقع، ۵۵ درصد از روز ما صرف شنیدن می‌شود و بین ۲۰ هزار تا ۳۰ هزار کلمه را می‌شنویم. جریان گفتن و شنیدن به‌همین سادگی نیست. مخاطبان فقط یک‌پنجم از حرف‌های ما را به ذهن می‌سپارند. بیشتر حرفی که می‌زنیم، از یک گوش آن‌ها وارد و از گوش دیگر خارج می‌شود. شاید مردم به ما نگاه کنند و حرف‌هایمان را بشنوند؛ اما واقعا به‌گفته‌هایمان گوش نمی‌دهند و آن‌ها را خیلی زود فراموش می‌کنند.

راز مجذوب نگه‌داشتن دیگران و موفقیت در بیان مؤثر ایده‌ها، این است که مردم را به تعامل وادار کنید؛ یعنی آن‌ها را درگیر سخنرانی یا صحبت‌های خود کنید. درادامه، پنج نکته‌ی مهم را برای این هدف به شما یادآوری می‌کنیم.

BE AUDIENCE-CENTERED

۱. مخاطب‌محور باشید

اگر به مردم نشان دهید به حرف آن‌ها گوش‌ داده‌اید، آن‌ها نیز به شما گوش می‌دهند؛ پس، باید شواهدی مبنی‌بر این امر بیاورید. برخی از سخنرانان برای اینکه توجه خود را به حرف‌های قبلی مخاطبان ثابت کنند، افکار خود را با چنین جملاتی آغاز می‌کنند: «همان‌طورکه امی گفت…» یا «اگر حرف‌های مارکوس را جمع‌بندی کنیم…». گرچه این راهکار مخاطب را درگیر می‌کند، متأسفانه باعث می‌شود ایده و افکار شما دنباله‌رو ایده‌ی دیگران به‌نظر برسد.

باوجوداین، می‌توانید به کمک روشی مؤثرتر به مخاطبان نشان دهید به سخنان آنان گوش‌ داده‌اید. بهتر است صحبت‌های خود را با چیزی فراتر از صحبت اشخاص قبلی آغاز کنید؛ مثلا اگر می‌خواهید ایده‌ی خود را معرفی کنید، می‌توانید بگویید: «من با حرف آقای …درباره‌ی پیشرفت پروژه موافقم و برنامه‌ای برای انجام این کار دارم» یا «من در بخشی از تحقیقاتم، نظر تک‌تک شما را به‌صورت جداگانه جویا شدم و همه‌ی پیشنهاد‌هایتان را به برنامه‌ی بزرگ‌تر خودم اضافه کردم». بدین‌ترتیب، به مخاطبان اعتبار می‌دهید؛ اما درعین‌حال، مسئولیت و اعتبار ایده‌ی خود را نیز حفظ می‌کنید.

۲. پیام روشنی داشته باشید

اگر پیام مهم و واضحی داشته باشید که برای مخاطبان درک‌کردنی باشد، آن‌ها به‌احتمال بیشتری به حرف شما گوش می‌دهند. برای اطمینان از اینکه مخاطبان واقعا حرف شما را شنیده‌اند، می‌توانید از چنین واژه‌ها و اصطلاحاتی استفاده کنید: «از دید من…» و «پیام اصلی من این است که…» و « من معتقدم که…». همچنین، می‌توانید به‌سادگی بگویید: « نکته‌ی مهمی که می‌خواهم بگویم…».

شما پیام اصلی را تقریبا در اوایل اظهارات خود بیان می‌کنید و بعدا در زمان نتیجه‌گیری یا جمع‌بندی دوباره به‌سراغ آن می‌روید. درواقع، می‌توانید پیام اصلی را به‌شیوه‌ای به‌پایان ببرید که گویا مخاطبان از اظهارات شما حمایت کرده‌اند؛ مثلا «به‌همین‌دلیل مطمئنم که استراتژی فوق‌العاده‌ای برای ساخت پایه‌ی مشتریان داریم».

audience

۳. موضوعات یا نکات صحبت خود را بشمارید

«شمارش نکات» راه دیگری است که به مخاطبان کمک می‌کند به حرف شما گوش دهند. زمانی‌که کسی در سخنان خود می‌گوید :«اول اینکه…، دوم اینکه…» ما به حرف او بهتر توجه می‌کنیم؛ زیرا این واژه‌ها، به ایده‌ی سخنران نظم و وضوح می‌دهد. بنابراین، نکات مهم مطلب خود را به‌ترتیب بشمارید. به‌عبارت‌دیگر، محتوای خود را با مجموعه‌ای از نکات مشخص سازمان‌دهی کنید (بین دو تا چهار مورد). «شمارش» باعث می‌شود مخاطبان درمقابل مباحثات هوشیار بمانند و درعین‌حال، مطمئن شوندا برای افکار و ایده‌هایتان ساختاری در نظر گرفته‌اید.

ساده‌ترین برچسب‌های ساختاری عبارت‌اند از: «اول…، دوم…، سوم…» یا «دلیل اول من این است که…، دلیل دوم این است که…» یا «راه اول…، راه دوم…« یا «گام اول…، گام دوم…» و نظیر آن. فرقی نمی‌کند موضوعات اصلی محتوای شما دو یا سه یا چهار مورد است. مهم این است که شما با ساختار واضح، شنوندگان را به صحبت خود مشتاق نگه‌ دارید.

۴. با سرعت آهسته صحبت کنید

شما با کاهش سرعت حرف‌های خود، می‌توانید به گوش‌دادن مخاطبان کمک کنید. هنگامی‌که فی‌البداهه حرف می‌زنیم، غالبا با شتاب بیشتری افکار خود را بیان می‌کنیم. به‌عبارت‌دیگر، سرعت حرف‌زدن ما از سرعت تفکر مخاطبان بیشتر است. حتی گاهی به‌اندازه‌ای سریع صحبت می‌کنیم که خودمان هم نمی‌توانیم افکارمان را جمع کنیم.

یکی از راه‌های آهسته‌کردن سرعت حرف‌زدن، این است که با فراغ‌خاطر صحبت کنید و به هریک از افکار و کلیدواژه‌های خود وزن خاصی بدهید. به‌عنوان‌ مثال، اگر درباره‌ی سیاست‌های جدید بخش منابع انسانی حرف می‌زنید، روی مزایای اصلی این بخش تأکید بیشتری کنید. به‌علاوه واژه‌هایی که بیانگر ایده و عقیده‌‌تان هستند، با لحن پررنگ‌تری بیان کنید؛ مثلا «من عقیده دارم…» یا «من می‌دانم…» یا «من مطمئن هستم…».

راه دوم آهسته صحبت‌کردن، این است که بین ایده‌های خود مکث کنید. هنگامی‌که ایده‌ای عنوان می‌شود، مخاطبان آن را می‌شنوند؛ اما در زمان وقفه‌ی بعد از اتمام جمله، ایده را تحلیل و درک می‌کنند. اگر بعد از توضیح هریک از افکار خود و قبل از شروع ایده‌ی بعدی کمی مکث کنید، به مخاطبان فرصت می‌دهید واقعا اصل منظور شما را متوجه شوند.

USE BODY LANGUAGE

۵. از زبان بدن استفاده کنید

بسته به اینکه ما در طول صحبت‌هایمان چگونه از حرکت دست‌ها و چشم‌ها و چهره‌ی خود استفاده می‌کنیم، مخاطبان نیز با درجات مختلفی به حرف ما گوش می‌دهند. در‌این‌زمینه، چند توصیه برای افراد تازه‌کار داریم:

۱. زمانی‌که با کسی حرف می‌زنید، مستقیما در چشم‌های او نگاه کنید. حتی اگر با تیمی ۱۰ نفره صحبت می‌کنید، سعی کنید با تک‌تک آن‌ها تماس چشمی برقرار کنید. وقتی به یک نفر نگاه می‌کنید، همه‌ی حاضران نگاه خیره‌ی شما را حس می‌کنند و با آنچه بیان‌شده، ارتباط برقرار می‌کنند؛

۲. با چهره‌ی خود نشان دهید آنچه می‌گویید، اهمیت دارد. چهره‌ای پرهیجان و سرزنده نه‌تنها شاهدی بر اهمیت صحبتتان است؛ بلکه انرژی بیشتری به صدای شما می‌بخشد و مخاطبان را در حال‌و‌هوای مباحثات نگه می‌دارد؛

۳. سرتان را بالا نگه‌ دارید و صاف بایستید یا بنشینید. این حالت حاکی از اعتماد شما به ایده‌هایی است که عنوان می‌کنید. به‌تبع، مخاطبان هم کشش بیشتری در سخنانتان حس می‌کنند و با اشتیاق بیشتری به مکالمات گوش می‌دهند.

۴. زمانی‌که می‌خواهید نکات اصلی را بیان کنید، با استفاده از حرکات باز، نظر مخاطبان را جلب کنید. حتی زمانی‌که ژست خاصی نگرفته‌اید، بازوهای خود را نسبتا باز نگه‌ دارید. در‌این‌صورت، نشان می‌دهید درباره‌ی گفته‌هایتان راحت و آرام هستید و حالت تدافعی ندارید.

۵. حرکات و رفتارهایی که نشانگر زبان مثبت بدن هستند، پیام تأثیرگذاری به حضار می‌رسانند؛ مثلا اینکه درمقابل افکارتان مشتاق هستید. درنتیجه، آن‌ها نیز انگیزه می‌گیرند تا به‌طورمشابه، به ایده‌های شما توجه کنند.

در دنیای امروز که همه‌جا عوامل حواس‌پرتی متعددی وجود دارد، گوش‌دادن کار سختی است. باوجوداین، اگر از پنج تکنیک یادشده استفاده کنید، به مخاطبان کمک می‌کنید حرف‌های شما را نه‌تنها با گوش، بلکه با ذهن و قلب خود بشنوند.

Saman شنبه 23 فروردین 1399

در این مقاله نتیجه تحقیقاتی‌ در مورد هوش جمعی، با تعریف توانایی گروه در انجام وظایفی گسترده، ارائه می گردد. تحقیقاتی که توسط چندین دانشگاه در آمریکا (واز جمله دانشگاه ام آی تی) انجام شده است. این مطالعه با تمرکز بر دو فاکتور تاثیر گذار بر هوش گروهی انجام شد: اول ترکیب گروه (از جمله مهارت‌های اعضا ی گروه ، تنوع و میزان هوش اعضا) و دوم روابط بین گروهی (ساختار، پروسه‌ها و ارزش‌ها). عواملی چون روابط اجتماعی و ابزار تکنیکی‌ که استفاده از آن به رشد هوش گروهی کمک می‌کند نیز باید مد نظر قرار بگیرند.

چرا عملکرد برخی‌ از گروهها بهتر از دیگر گروهها است؟ یکی‌ از عوامل مهم در این باره مهارت اعضای گروه می‌باشد. اما حتی گروه‌هایی‌ که در مقایسه، اعضای با مهارتی دارند اساسا سطح مختلفی‌ از بازدهی را از خود بروز میدهند.

در چارچوب رشته‌هایی‌ همچون روانشناسی‌ اجتماعی، رفتار سازمانی و روانشناسی‌ صنعتی‌ مطالعات قابل ملاحظه‌ای با تمرکز بر روی عوامل متعدد ی که کارایی گروه را پیش بینی‌ می‌کند انجام شده است؛ که در همه این موارد، تحفیقات بر روی انجام وظیفه مشخص یک گروه متمرکز بوده و تلاش شده تا مشخص شود چه چیزی باعث بازدهی بالای یک گروه در یک مورد خاص می شود. در اینگونه مطالعات تفاوت بین اعضای گروه در شرایط خاص و در جریان آزمایش غالباً به عنوان اشتباهات ناخواسته در نظر گرفته می شد.

در این مطالعه، تمرکز بروی توانایی عمومی یک گروه خاص در ارائه عملکرد ی بهینه در میان طیفی گسترده‌ از وظایف مختلف قرار دارد. توانایی که آنرا هوش گروهی می‌نامند، که این نامگذاری بیشتر بخاطر شباهت هوش گروهی به تعریف هوش در سطحی فردی می‌باشد. هنگامی که افراد طیف گسترده‌ای از وظایف شناختی را انجام می‌دهند، روانشناسان به تکرار شاهد آن بوده اند که فاکتور هایی مشخص امکان پیش بینی گوناگونی در کیفیت عملکرد فرد را ‌ فراهم می کند.

چه عواملی هوش گروهی را پیش بینی‌ می‌کند

این تحقیقات اشاره میکند که هوش گروهی ظاهراً ویژگی است که از برآیند دو پروسه پائین به بالا و بالا به پائین پدیدار میشود. پروسه‌های پائین به بالا در بر گیرنده  مجموعه ویژگی های اعضای گروه می‌باشد و به ارتقا همکاری بین گروهی. پروسه‌های بالا به پائین در بر گیرنده ساختار گروهی، ارزش‌ها و روال‌هایی است که رفتار گروهی را به نحوی که کیفیت همکاری و هماهنگی را رشد ( یا کاهش) دهد وتنظیم آن کمک می‌کند. هر دو جنبه پروسه پائین به بالا و بالا به پائین در قالبی تعاملی و ترکیبی هوش جمعی یک گروه را رقم می زنند. وهر کدام از این دو بطور مجزا مورد بررسی قرار می گیرند.

ویژگی های ترکیبی‌ پائین به بالا

تا پیش از این، اگرسنجش میزان هوش یک گروه مورد آزمایش قرار داشت، بیشتر عملکرد هوش تک تک اعضای گروه به عنوان هوش جمعی مورد تجزیه و تحلیل قرار میگرفت. بدنبال یک رشتە تحقیقات محققان پی بردند که گروه هایی که اعضایشان از میزا نی بالاتر از میانگین هو شی برخوردار بودند، توانایی بهتری در سازگاری باتغییرات محیطی‌ و یادگیری اطلاعات جدید از خود نشان می دهند. اما این تاثیرات بطوری کە مشاهدات آزمایشگاهی نشان داد فاقد ثبات پایدار کافی بود.

در این مطالعه، مشاهده گردید که سطح هوش میانگین و یا بالا ی اعضای یک گروه بر برآورد میزان هوش جمعی گروه در حدی محدود تاثیر می گذارد. بنا براین وجود تعدادی هوشمند در میان یک گروە سبب هوشمندی یک گروە بە صورت واحد نمی شود.

اما اگر صرف داشتن افرادی باهوش برای تشکیل گروهی باهوش کافی‌ نیست، پس چه گونە این امر میسر می شود؟

یک عامل مهمتر درپیش بینی هوش جمعی، میانگین بینش اجتماعی اعضای گروه میباشد، که در این مطالعه به کمک تست خواندن ذهن افراد از طریق چشم انجام شد. تستی که در آن توانایی  افراد در قضاوت عواطف دیگران بر اساس بررسی حرکات صورت و چشم آنها اندازه گیری می شود. گروه‌ها یی که در این آزمایش میانگین امتیاز بهتری داشتند از هوش گروهی بهتری برخوردار بودند.

به هم چنین مشاهدات محققین نشان داد، که تناسب میزان حضور زنان در گروه در توانای پیشبینی‌ میزان هوش جمعی قابل توجه بود. هر چند این نتیجه عمد‌تاً و به لحاظ آماری به کمک این واقعیت توضیح داده شد که زنان، در مقایسه با مردان، بطور میانگین نمرات بهتری در تست خواندن ذهن افراد کسب می کنند. بنابر ممکن است برای تشکیل گروهی هوشمند حضور تعدادی از اعضا که دارای بینش اجتماعی بالایی هستند ضروری باشد. و اگر گروهی شامل افرادی باشد که از نظر شناخت اجتماعی توانایی بالایی دارند، در آن صورت مرد و زن بودنشان تفاوتی در نتیجە کار ندارد. هنگامی که تلاش شد تا میزان هوش جمعی با ملحوظ داشتن سه عامل سطح میانگین بینش اجتماعی، درصد حضور زنان در گروه و تقسیم نوبت صحبت کردن محاسبه شود، مشاهده شد که هر سه عامل توانایی پیش بینی‌ هوش جمعی را دارا هستند. اما تاثیر شناخت اجتماعی نسبت بە عوامل دیگر برجستە تربود.

در مطالعه‌ای دیگر راجع به گروه‌های آنلاینی، کشف شد که سهم بینش اجتماعی و میزان حضور زنان در هوش گروهی به اندازه گروههای حضوری از اهمیت برخوردار است. این نکته مخصوصا در پرتو این واقعیت قابل توجه است که گروه های آنلاینی صرفاً از طریق چت ارتباط میگرفتند و حتی قادر به مشاهده حالات ظاهری یک دیگر نبودند. این نشان می‌دهد که هرچند تست خواندن ذهن افراد بر اساس مشاهده نشانه های بصری بنا شده است، اما میتواند پیش بینی‌ کننده طیف گسترده‌ای از مهارت‌های فردی باشد که حتی در مواردی که افراد هم دیگر را نمی‌بیند میتواند مفید واقع شود. از آنجائی که اعضای گروه نمی‌دانستند چه کسانی‌ در گروه عضویت دارند، به نظر نمی ‌رسد که آگاهی‌ اعضا از جنسیت دیگر اعضا رفتار افراد را تغییر داده باشد.

 جنبه دیگر ی از ترکیب بندی گرو هی که به هوش گروهی مرتبط دانسته شده، سطح تنوع در یک گروه است. بطور کلّی، گروه ها یی که وظایف خلاقانه و نوآورانه را انجام می‌دهند غالباً از وجود تنوع سود می برند. در حالی‌ که گروهایی که به دنبال  کارایی بالا هستند، تنوع اعضا موجب اخلال در کار شان می شود. تنوع درتوانایی شناختی‌ از جمله طرز فکر و دیدگاه از تاثیر بسزایی برهوش گروهی برخوردار است. مخصوصا از آنجاییکه ارتباط پیدا می‌کند به توانایی اعضای گروه در ارتباط گیری با یک دیگر.

در مطالعه ای دیگر که به تازگی انجام شده، مشاهده شد که بین تنوع سبک شناختی‌ و هوش جمعی. ارتباط وجود دارد. به عبارت دیگر، گروه هایی که سطحی نسبی از تنوع در سبک شناختی‌ را در خود داشتند، بهتر از گروه هایی که بسیار مختلف بودند عمل کردند. این نتیجە نشان می‌دهد که گروه هایی که بیش از حد به هم شباهت دارند دارای تنوع فکری و مهارت برای انجام وظایف مختلف نیستند. اما در عین حال، گروه هایی که اعضا یشان بیش از حد متفاوت هستند، نیز در زمینه ارتباط گیری با هم و همکاری موثر به مشکل بر میخورند. در نتیجه حدی متوسط از تنوع شناختی‌ ظاهراً بهترین حالت برای رشد هوش جمعی می‌باشد.

با در نظر گرفتن همه این نکات، این یافته‌ها مطرح می‌کند که آن دسته از مهارت‌های فردی که بیشترین تاثیر را بر هوش جمعی میگذارد آن مهارت‌هایی هستند که باعث رشد توانایی اعضای گروه در جهت همکاری موث، یا مهارت‌هایی که به کمک عرضه سطحی از تنوع دیدگاه ها ی فکری باعث تقویت همکاری می شوند.

پروسه‌های بالا به پائین

علاوه بر عامل اصلی‌ در ایجاد هوش جمعی که همانا مهارت فردی باشد، هوش جمعی به کمک آنگونه ارتباط گروهی توانمند میشود که توانایی‌‌های فردی را به اثر دهی‌ مناسب برساند. اما تا به اینجا صرفا اطلاعات بیشتری راجع به مهارت‌های فردی که در این امر دخیل هستند داریم و تا حد کمتری راجع به پروسه ارتباط بین گروهی. در واقع شباهت جالبی بین هوش فردی و گروهی وجود دارد. روانشناسان مدتها قبل از آنکه بدا نند چه تفاوت هایی بین کارکرد مغزی افراد عادی و هوشمند وجود دارد، عامل آماری مرتبط به هوش فرد را کشف کرده بودند. با این حال امروزه هنوز درک درستی‌ از فرآیندهای عصبی که باعث میشود برخی‌ افراد هوش بیشتری از دیگران داشته باشند نداریم. مشابه این وضعیت، در مورد هوش عمومی نیز وجود دارد، چیزهای در باره پروسه‌های گروهی گروه های باهوش می‌دانیم، اما از وجود تئوری کامل در مورد پروسه‌ای که توضیح دهد چرا بعضی‌ گروه ها از دیگر گروهها با هوش ترند هنوز فاصله بسیار ی داریم.

تنها مورد مهمی‌ که تا به حال مشاهده شده این است که گروه‌های هوشمندتر بیشتر با هم ارتباط میگیرند و به نسبت دیگر گروه ها بطور مساوی تری در امورات شرکت می کنند. برای مثال، مشاهده شد که میزان هوش جمعی بطور چشمگیری به کمک آگاهی از میزان ارتباط گفتاری و حضوری اعضای گروه و یا ارتباط آنلاینی بین گروهی قابل پیش بینی‌ بود. به هم چنین مشاهده شد که میزان هوش گروهی به کمک ارتباط برابر و سهم کاری  توزیع شده در گروه های آنلاینی و حضوری قابل پیش بینی‌ بود.به عبارت دیگر گروه هایی که در آن یک یا دو نفر فعالیت دیگر اعضای گروه را تحت تسلط دارند، به طور عمومی، هوش جمعی کمتری را به نسبت گروهی که فعالیت در بین اعضای آنها بطور برابر تری تقسیم  شده بود نشان دادند.

از لحاظ نظری این یافته‌ها منطقی‌ به نظر میرسند. از آنجائی که گروه‌ها یی که در آن افراد ارتباط بیشتر ی با هم دارند و بطور مساوی تری در امور مشارکت میکنند در استفاده بهینه از آگاهی‌ و مهارت اعضای گروه در وضعیت بهتری قرار میگیرند اما بر خلاف مطالب غالب در ارتباط با کارایی گروهی مبنی بر اینکه پیشبینی‌ هوش جمعی یک گروه به کمک عواملی چون رضایت گروه، انسجام اجتماعی و سلامت روانی ممکن میباشد، این مطالعه مطرح می‌کند که هوش جمعی چیزی است متمایز از کیفیت روابط بین گروهی.

جمع بندی این نکات، اینکه مطالعات فعلی‌ در مورد هوش جمعی مطرح میکنند که تر کیبی از خصایص  ترکیبی‌ روند پائین به بالا به همراه پروسه‌های بالا به پائین لازمه تاثیر گذاری و ظهور هوش جمعی میباشند اما تحقیقات بیشتری نیاز است تا به درک جزئیات پروسه‌های تأملی برسیم.

هوش جمعی چه چیزی را پیش بینی‌ میکند؟

همانگونه که در بالا دیدیم، هوش گروهی چگونگی عملکرد یک گروه را در انجام وظایف مختلف – و بو یژه پیچیده‌تر – که تا پیش از این در محاسبه توانایی امتیاز گیری هوش جمعی استفاده نمی‌شد، پیش بینی‌ می‌کند. شاید نکته جالب این تشابه قابل توجه این است که چگونه هوشمندی ارتباط پیدا میکند با توانایی یادگیری در افراد و گروه ها. این ثابت شده که افراد هوشمندتر موضوعات جدید را سریعتر یاد میگیرند. تحقیقات اخیر نیز نتایج مشابهی را نشان می‌دهند که ارتباطی بین هوش جمعی و توانایی یادگیری گرو هی وجود دارد.

در این تحقیقات، هوش جمعی گروهی از دانشجویان و عملکرد آنها در یک سری از تست‌های گروهی  در دوره ای دو ماهه آزمایش شد. تیمها یی  که از هوش جمعی بالاتری برخوردار بودند امتیازات قابل توجه و بالاتری به دست آوردند. حتی اگر اعضای این تیمها در انجام وظایف فردی توانایی بالایی نشان نداده بودند. بعلاوه تیم‌ها ی مسلح به هوش جمعی بالاتر پیشرفت ثابتی را در عملکرد تیمی در گستره تمام تست ها ارائه کردند، که اشاره می‌کند به اینکه این تیمها بطور جمعی در کسب اطلاعات بهتر عمل کردند و این اطلاعات را در مورد وظایفش بهتر به کار گرفتند.

در آزمایشی‌ دیگر ابتدا هوش جمعی گروه ها مورد اندازه گیری قرار گرفت و سپس از آنها خواسته شد تا در آزمایشی‌ بر اساس اقتصاد رفتاری شرکت کنند. آزمایشی بنام بازی تلاش حداقل و همکاری ضمنی‌  .در این آزمایش هر کدام از اعضای گروه ها گزینه‌‌هایی‌ را از میان لیستی میبایست انتخاب می کردند. آنها اجازه نداشتند راجع به گزینه‌‌های که انتخاب کرده بودند با دیگران ارتباط برقرار کنند، نتیجه نهایی بە کمک ترکیب آنچه که افراد بطور شخصی‌ انتخاب کرده بودند و آنچه که گروه انتخاب کرده بودند مشخص می شد. گروه هایی که در پیش بینی‌ آنچه که دیگر اعضای گروه انتخاب کرده بودند بهتر عمل کرده و بطور ضمنی‌ انتخابشان را بر آن اساس همگام کردند، امتیاز بهتری به دست آوردند. مشاهده شد که میزان هوش جمعی به میزان زیادی امکان پیش بینی‌  پیشرفت گروه در نوبت های مختلف آزمایشات و کسب امتیازات مربوطه را فراهم آورد.

نتایج

با در نظر گرفتن همه موارد ذکر شده ، این تحقیقات وجود هوش جمعی قابل اندازه گیری را نشان می‌دهد که چیزی است معادل با هوش عمومی در افراد. هوش جمعی از ترکیب پروسه‌های پائین به بالا و بالا به پائین در داخل یک گروه بروز کرده و پیش بینی‌ کننده عملکرد آتی و توانایی یادگیری گروه در محیط‌ های مختلف می باشد. همانگونه که مفهوم هوش ‌عمومی ابزاری است برای درک بهتر کیفیت تحصیل، عملکرد کاری و دیگر جنبه‌های زندگی‌ یک فرد، مفهوم هوش جمعی میتواند کمکی باشد به درک جنبه‌های مختلف عملکرد یک گروه. برای مثال میتواند به محققان یاری رساند در مطالعه گروه هایی که عملکرد ویژه ای از خود به نمایش میگذارند یا روشهای بهتر ی برای کنترل اختلاف میان گروهی را فراهم کند.

اما در عین حال موضوعات بسیاری در مورد هوش جمعی باقی‌ است که باید درک شود.برای مثال پروسه اساسی‌ هوش جمعی چیست و که باعث میشود برخی‌ گروهها دارای هوشی جمعی بیشتری باشند؟ و میزان ثبات هوش جمعی تا چه حد می‌باشد؟

یک موضوع مهم برای تحقیقات آتی در این باره مربوط است به اینکه آیا می‌توان هوش جمعی را افزایش داد؟ با در نظر داشت اینکه بطور کلی  هوش فرد را (حد اقل پس از دوران کودکی) بسختی می‌توان افزایش داد، اما به نظر می‌رسد این کار در مورد هوش گروهی ممکن باشد. این نکته چندین سوال را برای آینده به همراه میاورد، برای مثال چگونه تغییرات در ساختار گروه  یا هنجارهای گروهی میتواند به افزایش هوش جمعی کمک کند؟ چگونه همکاری الکترونیکی‌ و ابزار ارتباطی‌ باعث رشد هوش جمعی می شود؟ آیا اجبار اعضای گروه به شرکت درارتباط گیری برابر به بالا رفتن هوش گروهی کمک می‌کند؟ به نظر میرسد در زمینه سیستمهای اجتماعی که امکانات ساختاری برای حمایت  از بالا بردن هوش جمعی را فراهم می آورد، کمبودی وجود ندارد.

Saman شنبه 23 فروردین 1399

زبان بدن افراد با اعتماد به نفس

وقتی حرکات حیوانات همچون پرندگان، خزندگان، ماهی‌ها و نحوه شکار و زندگی گروهی و فردی آن‌ها را می‌بینیم لذت می‌بریم. اصولا اکثر اختراعات بشر و یا بهتر است بگوییم تمامی آن‌ها، ملهم از طبیعت و راز بقای حیوانات بوده و هست که اصطلاحا به آن علم بیونیک می‌گویند.

 ما جرثقیل را از بندپایان، هواپیما را از پرندگان، آسمان خراش‌ها را از زنبور عسل، رادارها و دستگاه‌های صوتی را از خفاش و بسیاری از ابزارهای شکار و دفاع و استتار و بسیاری از داروهای پزشکی و هر آن‌چه در هنر و موسیقی داریم همه و همه را از ادراکات و الهامات موجود در طبیعت آموختیم. اما آیا از رفتار خود، یعنی وجنات و حرکات خودمان می‌توانیم چیزی بیاموزیم؟ ما که همه چیز را از طبیعت گرفتیم چه چیزی را می‌توانیم از خودمان و صرفا نوع انسان یاد بگیریم؟ زبان بدن که می‌توان آن را از پایه تحقیقات و مطالعات چارلز داروین به طور کلاسیک ردیابی کرد در کتاب expression of the emotions in man and animals. سرآغاز علوم رفتارگرایان و علاقه‌مندان به مطالعات رفتاری به حساب می‌آید.

اما آن‌طور که باید و شاید هنوز اسرار و شگفتی‌های آن کشف نشده است. محققان پیش‌بینی می‌کنند که در سال‌های آتی یک نوع ارتباط غیرکلامی از طریق ارتباط بین مغز انسان با کامپیوتر و سپس ارتباط مغز با مغز در پیش روی انسان‌ها است. این‌ها فرض‌های وسوسه‌انگیز است که ما هم در آینده سهمی در ادبیات غیرکلامی زبان بدن داشته باشیم، ضمن این‌که نسبت به حقیقت موضوع بیشتر باید حساس باشیم. از آن‌جا که در قرآن مجید نیز به زبان گوش و چشم و تمامی جوارح انسان اشاره دارد که هر کدام بر اعمال ما گواهی خواهند داد.

البته نتیجه‌گیری غیر علمی ما را از اهمیت موضوع دور خواهد ساخت. ولی تصورش لذت‌بخش است که شما روزی قادر به تغییر و ادراک رازهای درونی خود و دیگران شوید و کسی دیگر نتواند جلوی شما دروغ بگوید کما این‌که در حال حاضر بازرسان حرفه‌ای پلیس، فروشندگان حرفه‌ای کالاهای تجاری، مشاوران، مسوولان استخدام، مدیران و هنرپیشه‌های سینما و تئاتر به کسب مهارت در زبان بدن body language نیاز زیادی دارند و از آن استفاده می‌کنند. پژوهشگری به نام آلبرت مهرابیان به این نتیجه رسیده است که تاثیر کلی یک پیام ۷ درصد فقط به صورت کلام و ۳۸ درصد صوتی شامل تن صدا، نوسان صدا و دیگر عوامل صوتی و ۵۵ درصد غیرکلامی هستند (کتاب مقدمه زبان بدن – آلن – پیز) در مقاله‌ای در سایت self growth از جان بو ۶۵ درصد ارتباطات، غیرکلامی ذکر شده است. به هر حال بخش زیادی از مجموع عناصر یک پیام، غیرکلامی هستند. در پایان بخش بسیار کوچکی از میلیون‌ها علایمی را که در زبان بدن ما وجود دارد به صورت تیتروار جهت ترغیب خوانندگان عزیز به فراگیری این زبان بین‌المللی می‌آوریم. این قسمت از سایت مذکور تحت عنوان چگونه دروغ آشکار می‌شود؟ گرفته شده است.

علایم فریب:
حرکات فیزیکی بدن محدود، کند و سفت می‌شود. دست‌ها و پاها به سمت درون بدن جذب می‌شوند.
کسی که به شما دروغ می‌گوید کمتر به چشم‌هایتان نگاه می‌کند.
اول کلام بر زبان می‌آورد، بعد هیجان خود را بروز می‌دهد مثل این‌که هدیه‌ای می‌گیرد و بعد می‌گوید من عاشق آنم و بعد لبخند می‌زند. به جای آن‌که بین کلمات و هیجانات هم زمانی وجود داشته باشد.

دروغگو گاهی از دروغ گفتن مستقیم اجتناب می‌‌کند. او به جای جواب به تفسیر و توضیح می‌پردازد.
دروغگو بیش از حد طبیعی صحبت می‌کند و به جزییات غیرضروری جهت متقاعد کردن می‌پردازد.
لحن و صدای دروغگو یکنواخت است ولی در یک حرف راست به بعضی کلمات بیشتر از بقیه کلمات جمله تاکید می‌شود.
زمانی که می‌خواهید اقرار بگیرید موضوع را زیرکانه عوض کنید چنان‌چه شخصی از موضوع دوم استقبال کند و اشاره‌ای به بحث اول نکند، در حقیقت خود را از فشار موضوع اول خلاص کرده است. متوجه باشید همان‌طوری که کلمات یک جمله به تنهایی ناقل پیام جمله نیستند، در زبان بدن هم مجموعه علایم می‌تواند پیام اصلی را آشکار نماید. مثل خاراندن سر که یکی از علایم فراموشی یا دروغ، به شمار می‌رود، ممکن است در اثر عرق کردن یا شوره سر هم باشد البته تا رسیدن به مهارت در این زمینه‌ها راه طولانی و سختی در پیش است. تست زبان بدن که در ذیل آمده آزمون ساده‌ای جهت تشخیص مهارت شما در شناخت روابط بین فردی است. شما کدام جملات را مربوط به انسان‌های مسلط می‌دانید و کدام جملات را مربوط به آدم‌های تسلیم شده؟

آزمون:
۱- بالا انداختن شانه‌ها        مسلط     تسلیم
۲- لمس کردن همسر         مسلط     تسلیم
۳- لبخند زدن         مسلط     تسلیم
۴- قطع کردن سخن همسر           مسلط     تسلیم
۵- زل زدن به زمین          مسلط     تسلیم
۶- تکان دادن سر به دو طرف         مسلط     تسلیم
۷- قرار دادن دست روی بدن خود           مسلط     تسلیم
۸- قرار دادن کف دست‌ها به سمت پایین         مسلط     تسلیم
۹- خم کردن سر به یک سمت          مسلط     تسلیم
۱۰- صدای بلند           مسلط     تسلیم
۱۱- صدای بسیار نرم          مسلط     تسلیم
۱۲- اشاره با انگشتان به سمت همسر      مسلط     تسلیم
۱۳- قرار دادن کف دست‌ها به سمت بالا       مسلط     تسلیم
۱۴- تند حرف زدن         مسلط     تسلیم

محاسبه امتیازات:
تمام شماره‌های فرد “مسلط” و بقیه “تسلیم” هستند.
بر این اساس برای هر سوالی که جواب درست داده‌اید به خود یک امتیاز بدهید.
امتیاز ۴ به پایین: شما بسیاری از سرنخ‌های جسمی را از دست می‌دهید.
امتیاز ۸-۵: شما درباره حرکات مسلط و تسلیم دیگران درک متوسطی دارید.
امتیاز ۹ به بالا: شما به طور متوسط بیش از دیگران به سرنخ‌های جسمانی توجه دارید.

توضیحات:
روان‌شناسان مدت‌هاست که به علایم و زبان بدن توجه کرده‌اند و بر آن بوده‌اند که احساسات درونی دیگران را بخوانند. علم خواندن زبان بدن در اصل ادامه کار این روان‌شناس‌هاست. در این زمینه کتاب‌های متعددی به چاپ رسیده است، با این حال این کتاب‌ها همیشه قابل اعتماد نیستند.
اطلاع ما در این زمینه بیشتر ناشی از پژوهش‌های دیوید گیونز، انسان‌شناس و آلبرت شفلن، روان‌پزشک است. سوالات موجود در آزمون زیر از بررسی‌های این دو دانشمند اقتباس شده است. حرکات اشخاص مسلط معمولا به سمت شخص دیگری اشاره دارد. لمس کردن یا خیره شدن به کسی نشانه تسلط است. حرکات تسلیم‌وار اغلب حمایتگرانه هستند، مانند بدن خود را لمس کردن و یا بالا انداختن شانه‌ها. متاسفانه تسلیم بودن را با بی‌کفایتی یکی دانسته است. اما لزوما این طور نیست. اشخاص سر به زیر اغلب شاد، تعدیل یافته، مولد، و مفید هستند از این گذشته، یک شخص ممکن است همیشه و در برخورد با همه اشخاص تسلیم نباشد. بعضی‌ها با توجه به موقعیت تسلیم و یا مسلط می‌شوند. نشانه بلوغ و درایت این است که شخص در هر موقعیت با توجه به همان موقعیت رفتار کند.

آرشیو